روستای مرادآباد اراک

روستای مرادآباد از روستای بخش مرکزی شهرستان اراک می باشد.

کانال تلگرام روستای مراد آباد

نویسندگان


ابوالقاسم حالت

غدیر چه بود و چگونه پیش آمد؟

غدیر بر حسب امر خداوند متعال و از آیه تبلیغ آغاز شد:
"یـا ایـها الرسول بلغ ماانزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه یعصمک من الناس ان اللّه لایهدى القوم الکافرین" (مائده / 67)
اى پـیـامـبـر! آنـچـه از طـرف پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر این پیام را نـرسـانـى ، رسـالـت او را انـجـام نداده اى . خداوند تو را (از توطئه هاى منافقان و مردم فریبکار) نگاه مى دارد. همانا خداوند کافران را هدایت نمى کند.

در ایـن آیه تنها روى سخن به پیامبر است که آنچه را از سوى پروردگار بر او نازل شده است حتما بـه مـردم بـرسـانـد و از خـطـرها نیندیشد و دل قوى دارد که خداوند او را از مردم بدخواه حفظ مى فرماید.

در این آیه به پیامبر تاکید مى کند که اگر این پیام را به مردم نرساندى ، چنان است که رسالت خدا را تـبـلیغ نکرده اى.
البته که این امر، مانند اوامر دیگر الهى ، از سوى پیامبر هرگز به غفلت سپرده نمى شد پس این تاکید براى اهمیت موضوع است .
و نیز مى فرماید: آنان که دشمنى و لجاج ورزند و این پیام الهى را نپذیرند کافرند و مشمول هدایت پروردگار نخواهند بود.

این موضوع مهمى که این همه در آن تاکید شده است چه بوده ؟
تعیین جانشینى على (ع ) و خلافت و وصایت و امامت آن حضرت .

درباره این که این آیه شریفه درباره جانشینى على (ع ) و وصایت و ولایت آن حضرت است ،احادیث زیـادى نـقـل شـده است که آن را به حد تواتر مى رساند، با وجود این بسیارى از مورخان وابسته و مـحـدثـان اهـل سـنـت بـا وجـود روایات متعدد درباره واقعه غدیر - که خود هم آن را درکتب و مـجموعه هاى روایى و حدیثى خود نقل کرده اند - درباره شان نزول آیه و این که آیه درباره وجود مـقدس على (ع ) است به وادى لجاج و عناد درافتاده آن را کم رنگ و بى اهمیت جلوه داده اند، و از آن بـا نیرنگ و پرده پوشى یک حقیقت مسلم ، غافل وار گذشته اند.

اما آفتاب ،براى همیشه ، زیر ابر نمى ماند(2)
پـیداست که عناد و لجاج و حب جاه و مال و تعصب جاهلانه کارها مى کند که سرانجامش دوزخ ‌و عذاب ابدى است .
امـر خـدا را - بـا ایـن قـرایـن و شـواهـد واضـح - نـمـى تـوان کـتمان کرد و از منطق خردپسند نـمى توان سرپیچى نمود، مگر آن که کفر و عنادى در کار باشد که تکلیف آنان در همین آیه شریفه روشن شده است .

غدیر خم کجاست ؟

بـراسـتـى سـرزمـیـنـهـا نـیـز مـانـند زمانها، انسانها سرگذشت شگفت انگیزى داشته اند که در سازندگى تاریخ بشریت بسیار مؤثر بوده است .
نام این سرزمینها و ایام اللّه همیشه در تاریخ ثبت است .
کـوه طـور، کوه جودى ، رود نیل ، رود فرات ، روز بعثت خاتم النبین (ص )، روز عاشورا و ... هرکدام بارى از حوادث تاریخى را به دوش گرفته اند.
غدیر خم نیز چنین مکان مقدس و به یادسپردنى است .
غدیر خم نقطه عطف تاریخ مهم اسلام است .
آیـا ایـن سـرزمـیـن مـقـدس که در سال دهم هجرت ، در حجة الوداع پیامبر گرامى (ص ) در آن نـقـش مـهـمـى ایفا کرده و وصایت و ولایت على (ع ) داماد، پسر عم و نخستین مرد مسلمان را رقم زده است ، هم اکنون چه وضعى دارد؟ نمى دانم .

آیا این نقطه مهم تاریخى در گرد و غبار عناد و لجاج به فراموشى سپرده شده است ؟

آیا این سرزمین مقدس نباید زیارتگاه مهم مسلمانان ، بالاخص شیعیان جهان باشد؟

مـگـر بـعـد از گـذشـت چـهارده قرن ، این خاک عطرآگین ، شمیم روح پرور و با صفاى رسالت و وصایت را در خود نگهدارى نکرده است ؟ مگر هنوز نشان گامهاى مقدس پیامبر(ص ) وعلى (ع ) بر آن سرزمین پاکیزه نقش نبسته است ؟ و همان خاک و شنها شاهد آن صحنه بزرگ نبوده اند؟ مگر آواى نجات بخش پیامبر(ص ) در امواج هواى تفتیده غدیر منعکس نیست ؟

آیـا به زائران بیت اللّه الحرام - هم اکنون - اجازه مى دهند از آن سرزمین پاک بگذرند و روح وجسم خود را در همان فضایى که نداى ملکوتى پیامبر اسلام (ص ) روز هیجدهم ذیحجه سال دهم هجرت بلند شده است ، دوباره تازگى و طراوت بخشند؟

آیـا دسـتهاى پلید و اندیشه هاى ناپاکى که یا از غدیرخم سخن نمى گویند یا آن را کم اهمیت تلقى مى کنند یا ولایت را از راه حسادت و عناد به معانى دیگر (3) تاویل مى نمایند، هنوزبر سر عقل نیامده و انصاف نداده اند که این حقیقت را درک کنند که پیامبر عظیم الشان که مخاطب به نداى آسمانى شد:
یا ایها الرسول بلغ ماانزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ...

آیا براستى تنها مامور بود که پیام دیگرى غیر از جانشینى و امامت و ولایت على (ع ) را به مسلمانان حـاضر در صحنه غدیر که تعداد آنها را، برخى ، تا دویست هزار نوشته اند، تبلیغ کند؟عجبا که اگر ایـن امـر را، کـه به زعم کژ اندیشان ، غیر از ولایت و جانشینى بوده ، تبلیغ نکند،رسالتش درست و تمام نخواهد بود!

پـیـامـبـرى کـه آن هـمـه در خـطـبـه غـدیر از ولایت خدا و رسول و سرانجام از ولایت على (ع ) سـخـن مـى گوید، آیا قابل تصور است که در این مقام به امر دیگرى بپردازد و تکلیف مسلمانان را درآیـنـده روشـن نـسـازد، بـلـکه آنان را همچنان رها کند؟ بویژه که بى درنگ ، پس از آیه شریفه تـبـلـیـغ ،امـیـن وحـى ، جبرئیل به پیام دیگرى دل پیامبر بزرگوار را مى نوازد و این پیام الهى را مى رساندکه :
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا.

بـعد از پیام مهم غدیر چه امر دیگر لازمى غیر از ولایت على (ع ) مطرح گردید که دین کامل شد و نـعـمـت خـداونـد بـر بندگان مؤمن تمام شد؟ اکمال دین و اتمام نعمت جز با تعیین خلیفه بعد از رسول (ص ) و ولایت على (ع ) قابل تصور نیست .
پیامبر اکرم (ص ) بیست و اندی سال به تبلیغ توحید و خداشناسى و یکتاپرستى پرداخته نبوت ،معاد و نـمـاز و زکـات و حـج و سایر احکام و فرایض اسلامى را به مردم آموخته و آنها را تربیت کرده است .
تـلاش و جهادهاى مکرر پیامبر(ص ) و على (ع ) و یاران وى ، یهودیان ، بت پرستان وبدخواهان را در نـقاط مختلف عربستان آرام کرده و اصحاب و یارانى فداکار به دست آورده است .
نامه ها و پیامهاى آن پـیـامبر عالیقدر به داخل و خارج رفته و عده زیادى از گردنکشان سر بر خط فرمان نهاده اند.
حـالا، در سال دهم هجرت ، سال پایانى عمر رسول معظم ، براى تعلیم مناسک حج و آداب و احکام دین مبین به مکه مشرف گردیده و شرط بلاغ به جا آورده است و به سوى مدینه رهسپار است .

در غـدیـر خـم هـمه مسلمانان را امر به توقف مى فرماید.
آیامساله جانشینى - پس از پیامبر(ص ) - و ولایـت و وصـایـت و امـامت مسلمین مطرح نیست ؟ آیا سرنوشت امت مسلمان پس از پیامبر(ص ) مورد نظر نبوده است ؟
اگـر، چـنان که برخى مى خواهند، امر خلافت و جانشینى را از صحنه غدیر حذف کنند دیگر،چه مى ماند؟ زهى بى انصافى و کوردلى !

پـیـامـبـرى کـه هـر وقـت از مـدیـنـه خـارج مى شد و به غزوه اى مى رفت براى چند روز و گاه بـیـشـتـر،جـانـشـیـنـى انـتـخاب مى فرمود، از جمله در جنگ تبوک حضرت على (ع ) را - براى مـصـالـح خـاص - به جانشینى خود تعیین فرمود، تا در غیاب آن حضرت توطئه اى بروز نکند و بر کسى اجحافى نرود.
آیـا این پیامبرمعظم که در تدبیر امور و خردمندى ، بى مانند بود، براى وصى و ولى و جانشین خود فکرى نکرده بود؟ به همین جهت واقعه غدیر و رفتار و کردارى که بدخواهان در نادیده و ناشنیده گرفتن این واقعه مهم پیش گرفتند، بسیار دردانگیز است .

غدیر چگونه پیش آمد؟

روز پـنـج شـنـبـه سـال دهـم هـجرت بود.
درست هشت روز از عید قربان مى گذشت .
سال آخر عـمـرپیامبر عالیقدر اسلام فرا رسیده بود.
مسلمانان و همراهان آن پیامبر بزرگوار حجة الوداع را درحضور سرور عالم و مفخر بنى آدم انجام داده و دلها را از پرتو معنویت روشنى بخشیده بودند.
کـاروان بـه سـوى مـدیـنـه رهـسـپار بود. بیش از صد هزار نفر در آن کاروان همراه پیامبر بودند.
دلهاسخت مى تپید. جانها لبریز از عشق جانان بود.
معنویت آن سفر روحانى همه را تحت تاثیرقرار داده بـود.
هـمـه بـا شـوق و عـلاقه رهسپار مدینه یا شهرهاى دیگر بودند.
آفتاب عربستان سخت مـى تـابـیـد و گرماى بى امان خود را بر همه آن مردمى که فریضه حج را همراه پیامبر خاتم انجام داده بـودنـد، فرو مى ریخت .
مسلمانان با شترها و باروبنه خود راه را در مى نوردیدند.
ظهرنزدیک شده بود.

کم کم سرزمین جحفه و بیابانهاى خشک و سوزان غدیرخم از دورنمایان گردید.
ایـن نـقـطـه بـزرگ تـاریـخـى ، غـدیـرخـم ، کـه نـامـش همچنان در تاریخ باقیمانده و برتارک زمـان مـى درخـشد، چهارراه بود.
مردم در این محل از یکدیگر جدا مى شدند.
راهى به سوى مدینه درشمال و راهى به شرق به سوى عراق و راهى به سوى غرب ، سرزمین مصر، راهى به سوى یمن در جـنوب مى رفت .
مشیت الهى بر این قرار گرفته بود که در همین روز و در همین نقطه مسلمانان آخرین پیام را بشنوند و از یکدیگر جدا شوند.

این نقطه پایانى و آخرین دستور چه بود؟
ابـلاغ ولایت و وصایت على (ع ) که براى جانشینى پیامبر(ص ) شایسته ترین فرد و زبده ترین سردار شجاع اسلام و مرد سخن و عمل بود.
پیامبر(ص ) دستور فرمودند: آنان که پیش افتاده اند، توقف کنند تا آنان که عقب مانده اند،برسند و سر و ته قافله جمع شود.
ظهر فرا رسید: هنگام نماز ظهر.
موذن رسول اکرم (ص ) به دستور آن حضرت اذان گفت : اللّه اکبر، اللّه اکبر.

در غـدیـر خـم جـز چند درختى صبور و سرسخت و خشکیده و برکه اى آب باران نبود.
ریگهاى بـیـابـان تـفتیده شده بود.
مسلمانان از عباهاى خود استفاده مى کردند تا پاهایشان نسوزد.
برخى کـناره عبا را بر سر افکنده بودند که تابش آفتاب سرهاشان را نسوزاند.
برخى ازشاخه هاى درختان سایبان ساخته بودند.
براى پیامبر گرامى (ص ) نیز سایبانى ساختند.

نماز ظهر اقامه شد.
عده اى از یاران پیغمبر عظیم الشان مى خواستند براى فرار از گرماى شدید به چادرهاى خودپناه برند، ولى پیامبر(ص ) به آنان فرمود که خود را براى شنیدن پیام مهمى آماده کنند.
چون در آن انبوه جمعیت ، چهره تابناک پیامبر(ص ) را اصحاب نمى دیدند، بدین جهت براى رسول مکرم منبرى از جهاز شتران درست کردند.
مردم خود را براى شنیدن سخنان پیامبر(ص ) آماده کردند.

براى این که چهره رسول معظم دیده شود بر روى جهاز شتران بالا رفت و نگاهى به امواج جمعیت افکند و پس از حمد و ثناى بارى تعالى مردم را مخاطب ساخته فرمود:
مـن بـه هـمـیـن زودى دعـوت خـدا رااجـابـت کـرده از میان شما مى روم .
من مسؤولم و شما هم مسؤولید.
شما در باره من چگونه شهادت مى دهید؟
مـردم صـدا بـلـنـد کـردنـد و گـفـتند: ما گواهى مى دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردى و شـرط خـیـرخـواهـى را انـجـام دادى .
و آخـرین تلاش و کوشش خود را در راه هدایت ما نمودى .
خداوندترا جزاى خیر دهد.
سـپس در باره اعتقاد به خداوند و توحید ذات حق و رسالت خود و حقانیت روز رستاخیر وبعث و نشور و حساب و میزان و بهشت و دوزخ پرسش نمود.
همه گفتند: آرى ، گواهى مى دهیم و بدان چه فرمودى عقیده و ایمان داریم .
پـس از آن سـکـوت هـمـه جـا را فـرا گـرفـت .
در میان آن سکوت و گرماى شدید پیامبر(ص ) گفت :اکنون بنگرید با این دو چیز گرانبها و گرانقدر که در میان شما به یادگار مى گذارم چه خواهیدکرد؟
یکى از میان جمعیت پرسید:
کدام دو چیز گرانمایه ؟
پـیامبر(ص ) فرمود: اول ثقل اکبر، کتاب خدا، قرآن است که باید بدان چنگ در زنید و از آن دست برندارید که گمراه خواهید شد.
قرآن از سوى خداست که اکنون در دست شماست .
دومـیـن یـادگـار مـن خـانـدان و عـتـرت من است .
این دو از هم جدا نمى شوند تا در بهشت به هم بپیوندند.

در این هنگام ، مردم دیدند که پیامبر(ص ) نگران کسى است و او را مى جوید.
همین که چشمش به چـهـره عـلـى (ع ) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد، چنان که همه مردم او رادیدند.
سپس حضرت رسول (ص ) صدا را بلندتر کرده فرمود: اى مردم ! چه کسى از همه شمامردم نسبت به مسلمانان از خود آنان سزاوارتر و اولى است ؟
گفتند: خدا و پیامبر داناترند.
پـیـامـبـر فـرمـود: خـدا مـولـى و رهـبـر من است و من مولى و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خـودشان اولى و سزاوارترم سپس فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه : هر کس من مولى و رهبر او هـسـتـم عـلـى مـولـى و رهـبر اوست و این سخن را چند بار تکرار فرمود.

آن گاه سر را به سوى آسمان برداشت و گفت :
"الـلهم و ال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه وابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خـذلـه وادر الـحـق معه حیث دار": خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار.
محبوب مدار هر کس او را محبوب ندارد و مبغوض بدار هر کس که او را مبغوض بدارد.
دوستدارانش را یارى کن و آنان که ترک یاریش کنند از یارى خویش محروم فرما و حق راگرد او بگردان هرجا بگردد، یعنى او محور حق و حقیقت است .

سپس به مردم فرمود: شما وظیفه دارید که خبر را به کسانى که در این مکان نیستند برسانید.
عـرق از سـر و روى پـیـامـبـر(ص ) و عـلـى (ع ) و مـسـلـمانان که در آن صحراى داغ گرد آمده بـودنـدمـى چـکید.
هنوز صفوف مردم از هم گسیخته نشده بود که جبرئیل نازل شد و این آیه را برپیامبر(ص ) فرو خواند:
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا ...
امروز، دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم .

پـیامبر فرمود: اللّه اکبر! اللّه اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمه رضى الرب برسالتى و الولایة لعلى من بعدى ...
خداوند بزرگ است ، همان خدایى که دین خود را کامل و نعمت خود را بر ماتمام کرد و از نبوت من و رسالت من و ولایت على (ع ) پس از من راضى گشت .
در ایـن هـنـگـام شـور و غـلـغـله اى در میان جمعیت پیدا شد.

مردم این مقام و رتبت منیع را به على مرتضى (ع ) تبریک گفتند.
از جمله عمر به على (ع ) گفتند:
بخ ‌بخ لک یابن ابى طالب اصبحت و امسیت مولاى و مولا کل مؤمن و مؤمنة ...
آفـرین و تبریک بر تو باد! اى فرزند ابوطالب تو مولى و رهبر ما و تمام مردان و زنان با ایمان شدى .
مبارک باد!

حـسان بن ثابت شاعر رسول خدا(ص ) از پیامبر اجازه خواست که اشعارى در باره این واقعه عظیم بسراید.
پیامبر اجازه داد.
حسان گفت :
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم بخم و اسمع بالرسول منادیا ...

پیامبر آنها در روز غدیر در سرزمین خم به آنها ندا داد و چه ندا دهنده گرانقدرى ...
حـضـرت رسـول بـه حـسـان فـرمـود: یـا حـسـان لا تزال مؤیدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانک :
توبه روح القدس مؤیدى تا مرا به زبان نصرت مى کنى .

بدین گونه صحنه با عظمت غدیر - پس از خطبه مفصل رسول گرامى - پایان یافت و نقطه عطف تـاریـخ بشریت شکل گرفت .
نقطه اى که اگر مسلمانان بدان چشم امید مى دوختند وحسادتها و تـوطـئه هـا و نیرنگها را به یک سوى مى افکندند تا جهان اسلام بر مبناى حکومت عادلانه و ولایت مـدبـرانـه على (ع ) و فرزندان پاک گهرش اداره شود، امروز جهان اسلام این همه دچار مصائب و گرفتاریهاى فراوان نمى بود.
اگـر ارزش غـدیـر را مـسـلـمانان بدرستى شناخته بودند، امروز کشورهاى استکبارى از تفرق وجـدایـى کـشـورهـاى اسـلامـى سـوء اسـتـفـاده نـمـى کردند و منابع معنوى و مادى آنها را به غارت نمى بردند.

امروز بیگانگان جهانخوار وصهیونیستهاى ستمگر جرات نداشتند مسلمانان فلسطین را ازسرزمین خـودشـان آواره سازند و جوانان با غیرت و شهامتشان را اسیر کنند و زجر و آزارنمایند و بازوهاى تواناى آنها را با پتک و آهن و چکش هاى فولادى قلم کنند.

این تجاوزها زاییده آن ستمکاریهایى بود که بعد از واقعه غدیر بر صاحب غدیر رفت .
عـلـى (ع ) آن امـام بـرحـق ، آن سـردار رشـیـد اسـلام یک ربع قرن ، خار در چشم و استخوان در گـلـو،خـانـه نـشـیـن گـردیـد، چه ستمها بر همسر گرانقدرش ، دخت نبى اکرم (ص )، فاطمه زهرا(س )رفت .

چـه نـاروایـی هـا که بر سبط اکبر پیامبر(ص ) امام حسن مجتبى (ع ) روا داشتند، حتى بدن مطهر آن امام معصوم را آماج تیرها قرار دادند.
بعد بر امام حسین (ع ) نوردیده پیامبر و على ، در محرم سال 61 هجرى که هنوز بیش از پنجاه سال از رحـلـت پـیـامـبـر گـرامى اسلام (ص ) نگذشته بود، مصیبت هولناک عاشورا را پیش آوردندو حـسـیـن (ع ) و فـرزنـدان و بـرادرزادگـان و یـاران بى نظیرش را کشتند و بر اجساد مقدسشان اسـب تـاخـتند و خاندانشان را، به دور از حرمت و حتى با خفت ، از کربلا به کوفه و از کوفه به شام ، به اسارت بردند.

ایـن سـتـمـهـا، بـعـدهـا، بـه انـواع دیـگـر، بـر هر یک از فرزندان حضرت سیدالشهداء(ع ) و امام حسن مجتبى (ع )، سادات حسینى و حسنى به فجیع ترین صورتى وارد آمد و بنى امیه و بنى مروان وبنى عباس وطرفداران آنان در نابودى فرزندان على (ع ) نهایت قساوت و سنگدلى را نشان دادند.
بـسـیـارى از هـواخـواهـان ویـاران عـلـى (ع ) را بـه جرم دوستدارى على زنده به گور کردند یا بـرشاخه هاى درخت کشیدند.
بهترین چهره هاى اسلامى را از صحنه زندگى طرد نمودند.

لعنت بـراسـوه تقوا و فضیلت یعنى على مرتضى (ع ) را معاویه جزء فرایض نماز قرار داد.
در کشور ماایران نـیـز دسـت نـشاندگان خلیفه عباسى شیعیان على (ع ) را به نام قرمطى و ملحد و بد دین تعقیب مى کردند و آنها را ناجوانمردانه مى کشتند.
کـرکـسان مردارخوار دنیاپرست آن چنان در توجیه افکار باطل خود، به کمک عالمان دین به دنیا فـروخـتـه و نـویـسـنـدگـان قـلـم بـمـزد و خـود فـروخته پیش رفتند که در برابر مکتب اهل الـبـیـت (ع )فـرقه ها ساختند، از جمله ، بر حسب نیاز زمان طایفه اى به نام (مرجئه ) پیدا شدند که فـسق وفجور زورمندان را توجیه مى کردندو حتى به تطهیرشان مى کوشیدند تا با خیال آسوده به اعمال فجیع و فسق آلود خود ادامه دهند.

ایـنـهـا همه زاییده این بود که فلسفه سیاسى اسلام را از آغاز، جز عده اى از مسلمانان ، نفهمیدند وحـکـومـت عـادلـه عـلـى (ع ) و فرزندان پاک گهرش را درست تشخیص ندادند و مساله ولایت والى عادل و امام معصوم و وصى بر حق را نشناختند و کردند آنچه کردند و شد آنچه شد.

کفر و الحاد و نفاق و دور ماندن از صواب ----- وین پلیدیها و ظلمت هست ز انکار غدیر

ازین سوى ، علماى شیعه در برابر کسانى یا مکتبهایى که مى گفتند: اطاعت از هر فاسق وفاجرى وظیفه شرعى است ، مى گفتند و مى گویند: چنین نیست .
فقط اطاعت از امام معصوم (ع )و حاکم عادل ، در نظام ارزشى و حاکمیت اسلام وظیفه شرعى هر مسلمان است .
به نظر علماى شیعه در فلسفه سیاسى اسلام ، امامت و رهبرى از مهمترین مسائلى است که درپرتو آن امت اسلام مى توانند با قبول امامت و رهبرى از نظامى سالم ، مطمئن و سعادتمندانه برخوردار بـاشـنـد.
تـمامى امامان و پیشوایان شیعه نور واحد و مصباحى از مشکات نبوت اند.
هریک مشعلى فـروزان فـراراه خـلایـق انـد کـه از نور الهى پرتو یافته اند، و هر یک در ظرف زمان ومکان خود به اقتضاى وظیفه الهى عکس العملى مناسب در برابر حکومت بر جامعه و مردم داشته اند.

اما همه ، در آرمان برپایى حکومتى بر مبناى اسلام و گسترش عدالت اجتماعى ودفع ستمگران و اجراى احکام قـرآن و سـنـت نبوى یعنى حاکمیت فرمان خدا متفق و همراى بوده اند و در راه تحقق این آرمان بزرگ تلاش و جهاد کرده اند.
مـسـلـمـان مـؤمـن بـاید بداند که بدون اعتقاد به ولایت و معرفت و اطاعت از امام تمامى اعمال وى بـى حـاصـل بـوده و سـودى نـخـواهـد داشـت : انـه لا یقبل الاعمال الا بالولایه اعمال بدون ولایـت پـذیـرفـتـه نـیست .

تنها رهبرى و حکومت الهى مى تواند جامعه مسلمین را از لوث بتها و طاغوتهاپاک سازد و آن را در مسیر بندگى و اطاعت از اوامر خداى متعال قرار دهد.
حضرت رضا(ع ) رهبرى و امامت را شیرازه دین و مایه نظام مسلمین مى داند و مى فرماید: ان الامامة زمام الدین و نظام المسلمین .
در حـدیث معروف : سلسلة الذهب که حضرت رضا(ع ) در راه سفر به مرو بودند، در شهرنیشابور تـوقـف کـوتـاهى فرمودند، دانشمندان دارالعلم نیشابور به محضر امام شتافتند که از آن خورشید تـابـنـاک بـهره مند شوند.

دانشمندان آن شهر که تعداد آنان را زیاد نوشته اند از امام همام على بن موسى الرضا(ع ) درخواست نقل حدیثى کردند.
امام که در کجاوه بر مرکب بودند سربیرون آورده و حدیثى را که مربوط به خداپرستى و توحید ذات مقدس الهى بود بدین صورت بیان فرمودند.
لا اله الااللّه حـصـنى فمن دخل حصنى امن من عذابى کلمه طیبه لا اله الااللّه باروى من است ، هر که درین بارو داخل شود از عذاب من در امان است .
این حدیث را حضرت رضا(ع ) از پدران بزرگوار خود تا رسول اکرم (ص ) نقل فرموده اند که رسول گرامى را از طریق جبرئیل امین از مقام ربوبى نقل کرده و حدیثى است قدسى .

امام (ع ) پس از بیان این حدیث که در عظمت توحید حق تعالى است ، اضافه مى فرماید:
بشروطها و انامن شروطها

مـنـظـور آن حـضـرت از بیان این حدیث ، ظاهرا آگاه کردن مردم از اصالت توحید و حقیقت آن وتـوجـه خـاص بـه خـداپـرسـتـى و یگانه دانستن احدیت و روى برگرداندن از طاغوتهاى زمان بـوده اسـت ، سـپـس مشروط دانستن اعتقاد توحید به مقام عصمت امامت و ولایت بوده است که بـدون رعـایـت ایـن شـرط هـیـچ عـمـلـى مـورد قبول خداوند متعال نیست ، زیرا تنها رهبرى و حـکـومـت الهى مى تواند جامعه مسلمین را از لوث بتها و طاغوتها برهاند و آن را در مسیر صحیح واطاعت از اوامر خداوند متعال قرار دهد.
و این همان ولایتى است که رسول معظم اسلام (ص ) در غدیر خم به حدود دویست هزار مردم حاضر در آن مکان اعلام فرمود:
من کنت مولاه فهذا على مولاه ...

سـنائى غزنوى شاعر قرن ششم هجرى را در مدح حضرت ثامن الائمه على بن موسى الرضاعلیه و عـلى آبائه الف التحیه و الثناء قصیده بلندى است در سبک خراسانى که به این شروط اشاره کرده است :

دین را حرمى است در خراسان ----- دشوار تو را به محشر آسان
از معجزهاى شرع احمد ----- از حجتهاى دین یزدان
هم فر فرشته کرده جلوه ----- هم روح وصى درو به جولان
از حرمت زائران راهش ----- فردوس فداى هر بیابان
قرآن نه در او و او اولوالامر ----- دعوى نه وبا بزرگ برهان
از خاتم انبیا درو تن ----- از سید اوصیا درو جان
از جمله شرطهاى توحید ----- از حاصل اصلهاى ایمان
مهرش سبب نجات و توفیق ----- کینش مدد هلاک و خذلان
اندر پدرت وصى احمد ----- بیتى است مرا به حسب امکان
تضمین کنم اندرین قصیده ----- کاین بیت فرو گذاشت نتوان
اى کین تو کفر و مهرت ایمان ----- پیدا به تو کافر از مسلمان
(دیوان ص 451)

شـاعـران شـیـعـه یـا شـاعـرانـى کـه گـرایـش خـاص به تشیع و اهل البیت (ع ) داشته اند مانند کـسـائى مـروزى ، نـاصـر خـسرو.سنائى غزنوى و فردوسى در فضل و فضیلت على (ع ) داد سخن داده انـدو قـصـاید و اشعارى پرداخته اند: اما به تصریح از غدیر خم یادى و نامى در آثارشان نیست ، درآثـار شـاعـران نـام آورى چـون انـورى ، عـنـصـرى ، فـرخـى ، خاقانى و حتى سعدى و حافظ و بسیارى دیگر از شاعران قرون ششم و هفتم و هشتم هجرى نیز وضع چنین است .

به طور کلى ، به سـبـب نـفـوذ قـدرتـهـاى مخالف و معاند موضوع غدیر و ولایت و وصایت مورد بى مهرى و غفلت بـوده اسـت در حـالـى کـه مساله غدیر خم بنا به نظر بیشتر مفسران در آیه سوم سوره مائده که آخـریـن سـوره نـازل شـده بـر پـیـامـبـر اکـرم (ص ) اسـت ، آمـده : روزى کـه پیامبر اسلام (ص ) امـیـرمـؤمنان على (ع ) را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد، روزى که کفار در امواج یاس فرو رفتنداندیشه هاى نادرست شان به تیرگى و ناامیدى مبدل گردید.
در سوره مائده ، در آیه اول ، خداوند منان مؤمنان را به لزوم وفاى عهد توجه مى دهد ومى فرماید: یاایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود...
گویى پیامبر اکرم (ص ) در آخر ماههاى عمر خود مردمان را به پیمانهاى فطرى ، الهى و بشرى که بدون آنها نظام جامعه نمى تواند پایدار باشد توجه مى دهد و آنان را از عهدشکنى برحذرمى دارد.
روز غـدیـر خـم ، روز ولایـت و وصـایـت و اکـمـال دیـن و اتمام نعمت نیز از پیمانهاى مهم است که بزرگداشت و نگهداشت آن برعهده مؤمنان است .

شاعران ما به این عهد و پیمان اشاره کرده اند:
حـکیم ناصرخسرو شاعر قرن پنجم هجرى در قصیده گله آمیز خود از مردم خراسان که او راآماج تیرهاى تهمت قرار داده اند به مطلع :

بنالم به تو اى علیم قدیر ----- ز اهل خراسان صغیر و کبیر

بـه اعـتـقاد استوار خود به خدا و رسول (ص ) و قرآن و قیامت و خاندان پاک پیامبر(ص ) و ...
اشاره مى کند و مى گوید:

بیاویزد آن کس به غدر خداى ----- که بگریزد از عهد روز غدیر
چه گویى به محشر اگر پرسدت ----- از آن عهد محکم شبر یا شبیر

شاعران دیگر نیز به این عهد و پیمان که پیامبر(ص ) روز غدیر در حضور هزاران نفر اعلام فرمود و همه مسلمانان را متعهد به وفاى آن کرد اشاره کرده اند.
برخى شاعران مانند کسائى مروزى که پیش از ناصرخسرو بوده است به افضلیت على (ع ) بردیگران بـه عـلـم و شـجـاعت ، فصاحت وجود و سخاوت و جهاد در راه خدا و ...
بیشتر تاکید داردو آیات و روایات مربوط به افضلیت على (ع ) را با برهان یادآور شده است .

سـنـائى غزنوى (قرن ششم ه) بر همین نکته که فضلیت على (ع ) را قرآن و اخبار نبوى (ص )اثبات مى کند، پاى فشرده و این حقیقت را با صراحت بیان کرده است .

شو مدینه علم را در جوى و پس دروى خرام ----- تا کى آخر خویشتن چون حلقه بر درداشتن
چون همى دانى که شهر علم را حیدر در است ----- خوب نبود جز که حیدر میر و مهترداشتن

شـاعـران تواناى ما، به تصویر کشیدن صحنه غدیر و حساس بودن لحظه هاى تاریخى آن ونشان دادن وصى پیامبر به مردم حاضر در ساحل غدیر که پیوند به دریاى بیکرانه ولایت ووصایت دارد و در گستره زمان ، موج در موج ، پیش آمده و پیش خواهد آمد و به برقرارى حکومت حقه اسلامى مـنـتهى خواهد شد داد سخن داده اند و گفتنى ها را به نیکوترین سخنان ،باز گفته اند و همه جا هـنـر سـخـنـورى را با برهان و اشارات دقیق که در کتب معتبرى مانندالغدیر آمده است پیوند داده اند.

به هر حال ، با توجه به غدیریه هاى موجود در دواوین شاعران ، چه آنان که مستقیما به وصف عید غـدیـر خـم پرداخته و چه در ضمن قصاید و مدایح خود از على (ع ) و فضائل و مناقب آن حضرت سـخـن گـفـتـه و غـیـر مستقیم به غدیر اشارتى داشتند، این مجموعه را که اکنون پیش روى شماست گرد آوردیم .
امید است عظمت عیدغدیر که نقطه عطف تاریخ و منشا فلسفه سیاسى و حکومتى اسلام است بیشتر از پیشتر آشکار و عظمت آن شناخته و شناسانده شود.
درباره عظمت عید غدیر احادیث زیادى به ما رسیده است از جمله امام صادق (ع ) مى فرماید:یوم الـغدیر عیداللّه الاکبر و ما بعث اللّه نبیا الا عرفه حرمته و انه عید فى السماء و فى الارض روز عید غـدیر عید خداست ، عید بزرگتر و خداى تعالى هیچ پیغامبر را نفرستاد الا او رامعلوم کرد حرمت این روز (4)

بنابراین اهمیت بحث درباره غدیر به بحث امامت و زعامت مسلمین مى کشد که بدانیم زمام امور مسلمین ، امروز، باید در دست چه گروهى باشد؟
عالم تشیع درین موضوع منبعى جز آنچه از طریق معصومین (ع ) به ما رسیده است ، نمى شناسد.

ما بـه پـارسـایان فـقـیـهـى مـعـتـقـدیـم کـه از قرآن مجید و سنت پیامبر و نهج البلاغه على و فقه جعفرى مى توانند تکلیف مسلمین را در حوادث واقعه استنباط کنند.
سخن از ولایت على (ع ) در روز غدیر هسته مرکزى و درونمایه مساله اى است که به عنوان ولایت فقیه در غیبت امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه ) مطرح است .
کـیـفـیـت حـکـومـت اسـلامـى و اداره جـوامـع مـسـلـمـیـن بـر پـایـه قرآن و سنت است که امیرالمؤمنین على (ع ) نیز بر همین اساس حکم مى داد و فرمانروایى مى کرد(5)


احمد احمدى بیرجندى
مشهد، خردادماه 1376 هـ.ش
.

در فضیلت على (ع )


فهم کن گر مؤمنى فضل امیرالمؤمنین ----- فضل حیدر، شیر یزدان مرتضاى پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذرى فاضلتر اوست ----- فضل آن رکن مسلمانى ، امام المتقین
فضل زین الاصفیا داماد فخر انبیا ----- کافریدش خالق خلق آفرین از آفرین
اى نواصب ، گر ندانى فضل سر ذوالجلال ----- آیت قربى نگه کن و آن اصحاب الیمین
قل تعالوا ندع بر خوان ، ور ندانى گوش دار ----- لعنت یزدان ببین از نبتهل تاکاذبین
لافتى الا على برخوان و تفسیرش بدان ----- یا که گفت و یا که داند گفت جزروح الامین ؟
آن نبى ، وز انبیا کس نى به علم او را نظیر ----- وین ولى ، وز اولیا کس نى به فضل او راقرین
آن چراغ عالم آمد، وز همه عالم بدیع ----- وین امام امت آمد، وز همه امت گزین
آن قوام علم و حکمت چون مبارک پى قوام ----- وین معین دین و دنیا، وز منازل بى معین
از متابع گشتن او حور یابى با بهشت ----- وز مخالف گشتن او ویل یابى با انین
اى به دست دیو ملعون سال و مه مانده اسیر ----- تکیه کرده بر گمان ، برگشته ازعین الیقین
گر نجات خویش خواهى ، در سفینه نوح شو ----- چند باشى چون رهى تو بینواى دل رهین
دامن اولاد حیدر گیر و از طوفان مترس ----- گرد کشتى گیر و بنشان این فزع اندرپسین
گر نیاسایى تو هرگز، روزه نگشایى به روز، ----- وز نماز شب همیدون ریش گردانى جبین ،
بى تولا بر على و آل او دوزخ تو راست ----- خوار و بى تسلیمى از تسنیم و از خلدبرین
هر کسى کو دل به نقص مرتضى معیوب کرد ----- نیست آن کس بر دل پیغمبر مکى مکین
اى به کرسى بر، نشسته آیت الکرسى به دست ----- نیش زنبوران نگه کن پیش خان انگبین
گر به تخت و گاه و کرسى غره خواهى گشت ، خیز ----- سجده کن کرسیگران را درنگارستان چین
سیصد و هفتاد سال از وقت پیغمبر گذشت ----- سیر شد منبر ز نام و خوى تگسین وتگین
منبرى کالوده گشت از پاى مروان و یزید ----- حق صادق کى شناسد و ان زین العابدین ؟
مرتضى و آل او با ما چه کردند از جفا ----- ما چه خلعت یافتیم از معتصم یا مستعین
کان همه مقتول و مسموم اند و مجروح از جهان ----- وین همه میمون و منصورندامیرالفاسقین
اى کـسـایـى هـیـچ مـنـدیـش از نـواصـب وز عـدو ----- تـا چـنـیـن گویى مناقب ، دل چرا دارى حزین؟(6)

کسایى مروزى (ت : 341 ه )






کار عاقل نیست در دل مهر دلبر داشتن ----- جان نگین مهر مهر شاخ بى برداشتن
از پى سنگین دل نامهربانى روز و شب ----- بر رخ چون زر نثار گنج گوهر داشتن
چون نگردى گرد معشوقى که روز وصل او ----- بر تو زیبد شمع مجلس مهر انورداشتن
هر که چون کرکس به مردارى فرو آورد سر ----- کى تواند همچو طوطى طمع شکرداشتن ؟
رایت همت ز ساق عرش برباید فراشت ----- تا توان افلاک زیر سایه پرداشتن
تا دل عیسى مریم باشد اندر بند تو ----- کى روا باشد دل اندر سم هر خر داشتن ؟!
یوسف مصرى نشسته با تو اندر انجمن ----- زشت باشد چشم را در نقش آزرداشتن
احمد مرسل نشسته کى روا دارد خرد ----- دل اسیر سیرت بوجهل کافر داشتن ؟
بحر پر کشتى است لیکن جمله در گرداب خوف ----- بى سفینه نوح نتوان چشم معبرداشتن
من سلامت خانه نوح نبى بنمایمت ----- تا توانى خویشتن را ایمن از شر داشتن
شو مدینه علم را در جوى و پس در وى خرام ----- تا کى آخر خویشتن چون حلقه بردر داشتن
چون همى دانى که شهر علم را حیدر دراست ----- خوب نبود جز که حیدر میر و مهترداشتن
کى روا باشد به ناموس و حیل در راه دین ----- دیو را بر مسند قاضى اکبر داشتن
از تو خود چون مى پسندد عقل نابیناى تو ----- پارگین را قابل تسنیم و کوثر داشتن
مرمرا بارى نکو ناید ز روى اعتقاد ----- حق حیدر بردن و دین پیمبر داشتن
آن که او را بر سر حیدر همى خوانى امیر ----- کافرم گر مى تواند کفش قنبر داشتن
تا سلیمان وار باشد حیدر اندر صدر ملک ----- زشت باشد دیو را بر تارک افسرداشتن
گر همى خواهى که چون مهرت بود مهرت قبول ----- مهر حیدر بایدت با جان برابرداشتن
جز کتاب اللّه و عترت ز احمد مرسل نماند ----- یادگارى کان توان تا روز محشرداشتن
از گذشت مصطفاى مجتبى جز مرتضى ----- عالم دین را نیارد کس معمر داشتن
از پس سلطان ملکشه چون نمى دارى روا ----- تاج و تخت پادشاهى جز که سنجرداشتن
از پى سلطان دین پس چون روا دارى همى ----- جز على و عترتش محراب و منبرداشتن ؟
هشت بستان را کجا هرگز توانى یافتن ----- جز به حب حیدر و شبیر و شبر داشتن
علم دین را تا نیابى چشم دل را عقل ساز ----- تا نباید حاجتت ، بر روى معجر داشتن
تا تو را جاهل شمارد عقل سودت کى کند ----- مذهب سلمان و صدق و زهد بوذرداشتن
علم چبود: فرق دانستن حقى از باطلى ----- نى کتاب زرق شیطان جمله از برداشتن
اى سنائى وارهان خود را که نازبیا بود ----- دایه را بر شیرخواره مهر مادر داشتن
بندگى کن آل یاسین را به جان تا روز حشر ----- همچو بیدینان نباید روى اصفرداشتن
زیور دیوان خود ساز این مناقب را از آنک ----- چاره نبود نوعروسان را ز زیورداشتن (7)

سنائى غزنوى (قرن ششم هجرى ) (8)

آن ولى نازنین یعنى على (ع )


آن امیرالمؤمنین یعنى على ----- وان امام المتقین یعنى على
آفتاب آسمان لافتى ----- نور رب العالمین یعنى على
شاه مردان پادشاه ملک دین ----- سرور خلد برین یعنى على
نام او روح القدس از بهر نام ----- مى نویسد بر جبین یعنى على

شاه نعمت اللّه ولى (731 - 834 ه )





تویى که ذکر جمیلت به هر زبان جارى است
زلال یاد تو در جویبار جان جارى است
مدام زمزم وصف تو اى سلاله نور
به باغ خاطر هر طبع نکته دان جارى است
صداى عدل تو اى خصم اهل جور، هنوز
بسان صاعقه در گوش آسمان جارى است
به کام دهر چشاندى میى ز خم غدیر
که شور و جوشش آن در رگ زمان جارى است
ز چشمه سار ولاى تو اى خلاصه لطف
به جویبار زمان فیض جاودان جارى است
بود ولاى تو و آل تو چو کشتى نوح
که بى مخاطره در بحر بیکران جارى است ...

محمود شاهرخى - معاصر


پی نوشت ها


1-تفسیر نمونه جلد پنجم ذیل آیه 67 سوره مائده و کتاب حماسه غدیر، تالیف و تدوین استاد محمدرضا حکیمى و در تنظیم متن از دواوین شعرا و مجموعه هاى شعرى از جمله کتاب غدیر در شعر فارسى تالیف برادر دانشمند جناب سید مصطفى موسوى گرمارودى
2- علامه امینى (ره ) حدیث غدیر را در کتاب گرانسنگ خود، الغدیر، از یکصد و ده نفر از صحابه با اسناد و مدارک واز کتب بسیارى از دانشمندان اسلامى ، اهل سنت ، نقل کرده است .
3- ابـوالـفـتـوح رازى براى کلمه ((مولى )) یازده معنى نقل کرده است که تنها مناسب مقام غدیر ((سیدمطاع )) ((امام )) و((وصى )) است (تفسیر ابوالفتوح رازى ، به تصحیح استادان : دکتر یاحقى و دکتر ناصح ، جلد 7 صفحه 81 چاپ بنیادپژوهشها، مشهد 1376ه . ش )
4- تفسیر ابوالفتوح رازى ، چاپ بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس ، مشهد، ج7 ، ص 76.
5- دکـتـر مـحمد مهدى رکنى ، در صحنه غدیر، اداره امور فرهنگى آستان قدس رضوى ، مشهد، 1360 ه.ش ، صص 6 و7.
6- کسایى مروزى ، تاءلیف و تحقیق دکتر محمد امین ریاحى ، انتشارات توس ، 1367 ه . ش ، تهران ، صفحه 93.
7- سـلـطـان سـنجر بن ملکشاه در باب مذهب از حکیم سؤال کرد، سنائى جواب او بدین قصیده فرستاد.
8- دیـوان سنائى غزنوى ، به سعى و اهتمام مدرس رضوى ، انتشارات سنائى ، 1354 ه . ش ،تهران ، ص 467 (قصیده به اختصار نقل شد)

بهزاد حسینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی