کوسه ناقالی
در روستاهای استان مرکزی پس از رفتن چهل روز از زمستان چوپانان جشن ناقالی را برگزار میکردند بدین شکل که در روز دهم بهمن ماه گروهی از افراد که چوپان جقله و گی رو وتعدادی دیگرآن را تشکیل میدادند به عنوانهای (کوسه) (عروس) و( تگه) بودند.
در این شب خود را به انواع زنگوله های گوسفندان که نوعی از آن را کرکری هم میگویند و لباسهای جورواجور و سر و صورت خود را می پوشاندند و هرکدام با یک چوب دستی در دست از خانه چوپان راه میافتند و با سر وصدای خود به مردم مژده میدادند که سختی زمستان رو به پایان است و به خانه های اربابان یا همان صاحبان گوسفندان گله سرک میکشیدند و با خواندن این بیت جشن و پایکوبی میکردند:ناقالی گنده گنده چهل رفته پنجاه مانده
پایه و اساس این مراسم مربوط است به حضرت موسی(ع) در دورانی که چوپانی میکرد پنجاه روز مانده به نوروزبه گوسفندان خود سرزد و متوجه شد که همگی دو قلو زائیده اند و با شادی به خانه برگشت و این موضوع را مژده داد.
افراد ناقالی به هر خانه ای که میرسیدند بدون اجازه گرفتن وارد می شدند و با به صدا درآورن زنگوله ها به محل گوسفندان میرفتند و با چوبدستی آرام به گوسفندان میزند و میخواندند:
زنتون بچه بزا > میشتون بره بزا > بزتون بزغاله زا > گربتون هم توله زا
مردم هم معتقد بودند ین کار موجب خیر و برکت است و شگون دارد و گوسفندان و احشام بارور میشوند و با در اختیار دان مقداری خوراکی و پول از آنها پذیرائی میکردند.
فردی که به عنوان عروس کوسه بود در هر خانه ای میخواند :
آی بختم بختم بختم سوزن بزن به رختم
از صاحب خانه طلب سوزن میکند و درقبال آن یک سوزن با نخ همراه با مقداری چیزهای دیگر از صاحب خانه دریافت میکرد .
به روایتی دیگر
جشن شده(جشن ناقالی)
شامگاه چهلمین روز پس از جشن شب چله، آبان روز از بهمن ماه و در چلهی زمستان، جشن «سَدَه» یا جشن ناقالی برگزار میشود( ناقالی گنه گنه چهل رفته پنجاه مانه) جشن سده در نواحی مختلف با نامهای مختلفی شناخته میشود:
در خراسان
«سَرِه»، در نواحی اراک «جشن چوپانان»، در خمین و خان آباد« ناقالی ،
کُردعلی کوه »، در دلیجان «هَله هَله» و در بَدَخشان تاجیکستان به نام
«خِرپَچار». در فراهان، سنگسر سمنان، چهار روز پیش و پس از سده را
«چاروچار» و سردترین شب زمستان میدانند
آبان روز از بهمن ماه برابر با 10 بهمن در گاهشماری ایرانی
ستایش پاک تو را باشد،
ای آتش پاک گهر،
ای بزرگترین بخشودهی اهورامزدا،
ای فروزندهای که در خوری ستایش را،
میستاییم تو را، که در خانهمانمان افروختهای... (اوستا - آتش نیایش)
همانگونه که میدانیم در ایران باستان سال به دو بخش تابستان بزرگ «هَمَه»
و زمستان بزرگ «زَیِنَه» تقسیم شده بود که هریک را چَهره مینامیدند. بخش
نخست که تابستان است از آغاز فروردین تا آخر مهر، یعنی 210 شبانه روز و بخش
دیگر که زمستان بزرگ است از آغاز آبان ماه تا آخر اسفند یعنی پنج ماه به
اضافهی روزهای کبیسه و به عبارت دیگر در سه سال نخستین 156 روز و سال
چهارم 157 روز بوده است. بنابراین سده عبارت است از 100 روز از آبان گذشته
که سده یا سته نامیده میشود، یعنی 100 روز از زمستان گذشته است.
ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه» مینویسد : «... ایرانیان پس از آنکه کبس از ماههای ایشان برطرف شد، در این وقت منتظر بودند که سرما از ایشان برطرف شود و دورهی آن به سر آید، زیرا ایشان آغاز زمستان را از پنج روز که از آبان ماه بگذرد میشمردند و آخر زمستان ده روز که از بهمن ماه میگذشت میشد... و اهل کرج این شب را «شب گَزَنه» میگویند، یعنی شبی که در آن گزیدن زیاد است و مقصودشان این است که سرما شخص را در این شب میگزد ...»
و در کتاب «التفهیم» نیز دربارهی نامگذاری جشن سده آورده است : «... و اما سبب نامش چنان است که از آن تا نوروز پنجاه روز است و پنجاه شب ...» منوچهری دامغانی نیز میگوید : و نیک بیامدست به پنجاه روز پیش جشن سده، طلایهی نوروز و نوبهار برخی روایات پیدایش سده را به اردشیر پاپکان و برخی دیگر به کیومرث نسبت دادهاند و گفتهاند چون عدد فرزندانش به سد رسید، جشنی بزرگ برپا کرد و آتشی فراوان افروختند و آن را سده نام نهادند. از پیروزی فریدون بر ضحاک نیز خبر آمده است. خلف تبریزی در «برهان قاطع» آورده است که : «کیومرث را سد فرزند از اناث و ذکور بود، چون به حد رشد و تمیز رسیدند، در شب این روز جشن ساخت و همه را کدخدا کرد و فرمود که آتش بسیار برافروختند بدان سبب آن را سده میگویند.» در پی این مطلب نیز میگوید که این جشن را بعضی به آدم نیز نسبت میدهند، و آشکار است که منظور از آدم همان کیومرث است که در اساطیر ایرانی نخستین بشر محسوب میشود. بیرونی نیز در التفهیم و آثارالباقیه به همین موضوع در شمار یکی از انگیزههای برپایی این جشن اشاره میکند.
گَردیزی مولف «زین الاخبار» نیز همین نسبت را به گونهای دیگری یاد کرده و
آن را به «مشیه» و «مشیانه» که در اساطیر ایرانی نخستین زوج محسوب میشوند،
نسبت میدهد و این روایتی است که به گونههای مختلف، اما در معنی، ریشهی
یگانه دارند و اغلب مورخان یاد کردهاند.
اما دلیلی دیگر نیز برای برپایی جشن سده یاد شده است و آن به پیکار فریدون و
ضحاک بر میگردد و از نگرش معنوی با داستان هوشنگ و مار سیاه آمیزههای
فراوانی دارد.
گوشه ای از مراسم جشن سده
از بسیاری اشارات نویسندگان، مورخان و پژوهشگران، آشکار است که جشنهای
نوروز، سده و مهرگان، جشنهایی بوده است همگانی که با سرور و شادمانی و به
صورت کارناوال برپا میشده است.
مردمان هریک به فراخور توان به تهیهی
هیزم و خار و خاشاک به ویژه چوب «گزمی» میپرداختند و پشتههایی از آنها
فراهم میکردند و آتش میزدند، سپس با صورتکهایی بر چهره و دست افشانی و
پایکوبی تا چندین روز با گریز از همهی قیود، به جشن و شادمانی مشغول
میشدند. آتشها در بالای پشت بامها یا در دشتها و بلندیها روشن میشد،
مراسم جشن سده علاوه بر آتش افروزیهای گسترده، با برپایی مجالس سور و سرور
و میهمانیهای بسیار مفصل همراه بوده است.
پس از مراسم آتش افروزی، نیز این میهمانیها ادامه داشته و بر سر خوان مینشتند و نوشخواری در حد افراط از رسوم بوده است. مجالس رقص و موسیقی و آواز تا بامدادان به طول میانجامید و روز پس از جشن، پادشاه و بزرگان به پذیرایی مینشستند.
دو چیز یافت از این آتش سده دو همال ستاره یارهی زرین و آسمان خلخال ز آفتاب یکی جام کرد چرخ امشب به یاد شاه به کف برنهاد مالامال «منشوری سمرقندی» جشن سده و سال نو ماه محرم فرخنده کناد ایزد بر خسرو عالم جشن سده در مجلس آراستهی تو با شادی چون زیر همی سازد با بم جشن سده را رسم نگه داشتی ای شاه آتش به خَشَن بردی از خانهی چهارم چون آتش سوزنده بیفروزد آتش آن یک رخ ساقی و دگر جام دمادم «فرخی» آمد ای سید احرار شب جشن سده شب جشن سده را حرمت، بسیار بوَد می خور ای سید احرار شب جشن سده باده خوردن بلی از عادت احرار بوَد «منوچهری» وینک بیامده است به پنجاه روز پیش جشن سده طلایهی نوروز و نو بهار آری هرآنگهی که سپاهی شود به رزم ز اول به چند روز بیاید طلایه دار «منوچهری» گذاشتیم و گذشتیم و آمدیم و شدیم تو شاد زی و بکن نوش بادهی روشن سده دلیل بهار است و روزگار نشاط نشاط کن که جهان پر گل است و پر سوسن بخواه جام و برافروز آذر بُرزین که پر شمامهی کافور شد کُه و برزن «عمعق بخارایی» شب سده است بیار ای چراغ رود نواز از آتش می، غم بسوز و چنگ نواز به جام خویش مر این رام ِخویش را می ده به کام خویش مر این زار خویش را بنواز طریق راحت گشای و راه رنج به بند عنان هجر فرو گیر و اسب وصل بتاز چون شعر خوانی در وصف این شب سده خوان چو عشق بازی در مدح شاه دنیا باز «عثمانی مختاری» شبهای سیه زلف مغان وش داری در جام طرب بادهی دلکش داری تو خود همه ساله سدهی خوش داری تـا زلف چلیپا، رخ آتش داری «خاقانی شیروانی» آتش جشن سده، آتش مهر وطن است کاندرین مُلک نخواهد که شب تار بود در چنین جشن ِطرب، آری خورشید دگر گر بتابد ز دل خاک، سزاوار بود خرم است این سده و شادروان باد که گفت شب جشن سده را حرمت بسیار بُوَد